English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7916 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
to a. the ball U توپ رانشان دادن
to show round the premises U دورتادورعمارت رانشان کسی دادن
To come into the open. U آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
gee whiz <idiom> U بافریاد شادی خود رانشان دادن
grammar U قوانین استفاده صحیح از زمان
grammars U قوانین استفاده صحیح از زمان
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
waste time U هدر دادن زمان
lose time U هدر دادن زمان
kinemacolour U سینماتوگرافی که رنگهای اصلی رانشان دهد
draught line U خطی که اب نشین کشتی رانشان میدهد
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ? U این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
gyrostat U التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
Hear hear! U صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
procurement lead time U زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
z axis U محوری که روی یک صفحه مختصات عمق رانشان میدهد
planimetric U نقشهای که فقط فواصل افقی نقاط رانشان میدهد
lead time U مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
clocks U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
isotherm U خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
lively description U شرح روشن یا واقع نما شرحی که حالت واقعی یااصلی رانشان دهد
lubber line U خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
cable rigging tension chart U جدولی که ارتباط بین تنش کابل کنترل و درجه حرارت رانشان میدهد
rational number U عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
fingerpost U راهنمای جاده تیر راهنماییکه پیکان مخصوص هدایت داردومسیرجاده رانشان میدهد راهنما
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
finder U عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
scrolls U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scroll U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
vortex breakdown/brust U جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
seek time U زمان جستجو زمان طلب
present U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
righting U صحیح
true <adj.> U صحیح
i see U ها! صحیح !
authentic U صحیح
Quite [so] ! U صحیح!
exact U صحیح
exact <adj.> U صحیح
accurate U صحیح
correct <adj.> U صحیح
well advised U صحیح
righted U صحیح
exacts U صحیح
proper <adj.> U صحیح
real <adj.> U صحیح
right U صحیح
exacted U صحیح
integral U صحیح
accurate [correct] <adj.> U صحیح
judiciously U صحیح
simon pure U صحیح
proper U صحیح
valid U صحیح
integer U صحیح
in order U صحیح
good U صحیح
all right U صحیح
authentical U صحیح
corrects U صحیح
integers U صحیح
indecorous U نا صحیح
fea U صحیح
correct U صحیح
correcting U صحیح
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
integer variable U متغیر صحیح
integer number U عدد صحیح
correctly <adv.> U بطور صحیح
considered U با اندیشه صحیح
aright <adv.> U بطور صحیح
the ticket U کار صحیح
incorrupt U صحیح و بی عیب
righting U به طور صحیح حق
integral number U عدد صحیح
righting U درست صحیح
indue order U به ترتیب صحیح
true U خالصانه صحیح
truer U خالصانه صحیح
truest U خالصانه صحیح
to be proper for U صحیح بودن
duly <adv.> U بطور صحیح
justly <adv.> U بطور صحیح
true complement U مکمل صحیح
properly <adv.> U بصورت صحیح
rightfully <adv.> U بصورت صحیح
rightly <adv.> U بصورت صحیح
properly <adv.> U بطور صحیح
rightfully <adv.> U بطور صحیح
integer U عدد صحیح
aright <adv.> U بصورت صحیح
correctly <adv.> U بصورت صحیح
duly <adv.> U بصورت صحیح
okay U صحیح است
righted U به طور صحیح حق
round U عدد صحیح
safe and sound U صحیح وتندرست
A correct answer. U جواب صحیح
whole numbers U عدد صحیح
that is right U صحیح است
right you are U صحیح است
genuine tradition U حدیث صحیح
tidily <adv.> U بصورت صحیح
up front <idiom> U روراست ،صحیح
neatly <adv.> U بصورت صحیح
orderly <adv.> U بطور صحیح
authentic document U سند صحیح
spot-on U دقیقا صحیح
affirmative U صحیح است
roundest U عدد صحیح
integers U عدد صحیح
eugenic U صحیح النسب
orderly <adv.> U بصورت صحیح
rightly <adv.> U بطور صحیح
justly <adv.> U بصورت صحیح
whole number U عدد صحیح
tidily <adv.> U بطور صحیح
neatly <adv.> U بطور صحیح
homozygote U صحیح النسب
right U به طور صحیح حق
proper fraction U کسر صحیح
righted U درست صحیح
ok U صحیح است
exacts U صحیح عین
exacted U صحیح عین
exact U صحیح عین
right U درست صحیح
drills U روش صحیح
valid transaction U معامله صحیح
valid contract U عقد صحیح
drilled U روش صحیح
rightly U بطور صحیح
drill U روش صحیح
character U عدد صحیح خصوصیت
azimuth fine adjustment تنظیم قوس صحیح
integer programming U برنامه سازی صحیح
out in left field <idiom> U از جواب صحیح دورشدن
characters U عدد صحیح خصوصیت
positive integer U عدد صحیح مثبت
to do right U کار صحیح کردن
cardinal U عدد صحیح مثبت
half integer number U عدد نیم صحیح
cardinals U عدد صحیح مثبت
wrongs U پیام صحیح نیست
right oh! U صحیح است بچشم
impolitic U مخالف رویه صحیح
levelheaded U دارای قضاوت صحیح
safe U صحیح اطمینان بخش
In perfect condition (shape). U کاملا" صحیح وسالم
authority U منبع صحیح و موثق
safer U صحیح اطمینان بخش
safes U صحیح اطمینان بخش
off U بیموقع غیر صحیح
safest U صحیح اطمینان بخش
hit the nail on the head <idiom> U یافتن انتخاب صحیح
common sense U قضاوت صحیح حس عام
wrong U پیام صحیح نیست
wronging U پیام صحیح نیست
apply a correct holt U اجرای فن صحیح کشتی
whole number U عدد صحیح [ریاضی]
duly <adv.> U بطور درست و صحیح
justly <adv.> U بطور درست و صحیح
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2مهرآسا
2مهرآسا
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1time is prceious it has great
2municipal personel OR municipality personel?
3service times
3service times
3service times
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com